از سینه کشم آهی دنبال تو میگردم
با پای دلم راهی دنبال تو میگردم
تو شاهی و من بنده شاهی به تو زیبنده
زیبنده به تو شاهی دنبال تو میگردم
المرتقب الخائف در یثرب و در طائف
در کرب و بلا گاهی دنبال تو میگردم
عارف تو به آیاتی هاتف تو به میقاتی
محبوبه ی دلخواهی دنبال تو میگردم
غیبت شده طولانی مایوس نی ام آنی
تو وعده ی اللهی دنبال تو میگردم
یک عمر پشیمانم در حق تو می دانم
گر سر زده کوتاهی دنبال تو میگردم

غزل امام سجاد علیه السلام

باقیست نهضت پس بنا این شد

بیمار ظهر کربلا باشی

میخواهی از اینجا به بعدش را

سجاده لی رو به خدا باشی

با قاضی الحاجات لبهایت

جبریل هم دارد تمنایت

یکبار هم با او به خلوتها

مشغول ذکر ربنا باشی

ای سید اهل بکا لبیک

لبریز جام هل اتی لبیک

پیداست از این جذبه ها باید

از نسل شاه لافتی باشی

حزن تو اصلا حزن یک دم نیست

سهم چهل سال اشک پس کم نیست

جز مقتل سرخی مجسم نیست

وقتی به فکر بوریا باشی

از کوفه تا شام بلا رفتن

همگام با سرنیزه ها رفتن

حق میدهم با حرمله سخت است

منزل به منزل پا به پا باشی

با ناله کنعانی بساز از نو

پس بیت الاحزانی بساز از نو

اصلا چنین داغ عظیمی را

باید خودت صاحب عزا باشی

غزل امام سجاد علیه السلام

باقیست نهضت پس بنا این شد

بیمار ظهر کربلا باشی

میخواهی از اینجا به بعدش را

سجاده  ای رو به خدا باشی

با قاضی الحاجات لبهایت

جبریل هم دارد تمنایت

یکبار هم با او به خلوتها

مشغول ذکر ربنا باشی

ای سید اهل بکا لبیک

لبریز جام هل اتی لبیک

پیداست از این جذبه ها باید

از نسل شاه لافتی باشی

حزن تو اصلا حزن یک دم نیست

سهم چهل سال اشک پس کم نیست

جز مقتل سرخی مجسم نیست

وقتی به فکر بوریا باشی

از کوفه تا شام بلا رفتن

همگام با سرنیزه ها رفتن

حق میدهم با حرمله سخت است

منزل به منزل پا به پا باشی

با ناله کنعانی بساز از نو

پس بیت الاحزانی بساز از نو

اصلا چنین داغ عظیمی را

باید خودت صاحب عزا باشی

غزل طلیعه محرم

الا ای قدسیان دارد محرم میشود کم کم
عزای اشرف اولاد آدم میشود کم کم
بنازم این تلاطم را شراب ناب این خم را
زلال اشک جاری از دو زمزم میشود کم کم
اگر خون گریه کرده آسمان جای تعجب نیست
که طاق عرش هم در این عزا خم میشود کم کم
تکاپویی به راه افتاد شعله شعله آه افتاد
و زهرا نیز گرم خیر مقدم میشود کم کم
علی سر در گریبان و حسن گیسو پریشان شد
و نوبت نوبت سالار خاتم میشود کم کم
نبی مقتل به روی منبری از نور میخواند
بساط مجلس روضه فراهم میشود کم کم
به کعبه تکیه داده منتقم ای منتظر برخیز
که وقت گفتن یا اهل العالم میشود کم کم

شعری برای حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف

همنوا با سرود کوکوها 

همنفس با شمیم شب بوها 

خلوتی دور از هیاهوها 

فارغ از صحبت و صدای همه 

داد دستم بهانه بنویسم 

دو سه بیت از زمانه بنویسم 

آمدم شاعرانه بنویسم 

از زبان همه به جای همه 

گاهی از این مسیر جاده بپرس 

از قدمهای بی اراده بپرس 

یک شب از حال این پیاده بپرس 

تکسوار من، آشنای همه 

سر سپرد عقل بر جنون فراق 

وصل حاصل نشد بدون فراق 

لاجرم تشنه شد به خون فراق 

دل شیدا و مبتلای همه 

سینه ای بی شکیب میخواهم 

سوز أمّن یجیب میخواهم 

دردمندم طبیب میخواهم 

ای به دردم دوا، دوای همه ...

پیش این بی مجالها برگرد 

تیز پا چون غزالها برگرد 

سپری گشته سالها برگرد 

بی تو ای راه و رهنمای همه ... 

گم شدم در پی دلیل استم 

ای عزیز خدا ذلیل استم 

باز دنبال یک خلیل استم 

سنگ شد چوب شد خدای همه 

قاصدک را که بی خبر دیدند 

زخمها را که کهنه تر دیدند 

ندبه ها را که بی اثر دیدند  

از لب افتاد ربّنای همه 

بگذر ای باغ از خزان خودت 

بطلب سوی آستان خودت 

باز هم از برادران خودت 

بگذر ای یوسف، از جفای همه 

عشق را با تو زمزمه خوب است 

درد را با تو خاتمه خوب است 

گاهی از داغ فاطمه خوب است 

بنویسم به گریه های همه 

مادرت هم برای آمدنت 

خون دل خورد پای آمدنت 

التماس دعای آمدنت 

شد مقدّم ترین دعای همه 

کاش بر در شرر نمی افتاد 

فاطمه پشت در نمی افتاد 

پیش پای پسر نمی افتاد 

وسط کوچه پیش پای همه 

یا فاطر بحق فاطمه عجل لولیک الفرج ...

غزل مثنوی حضرت ام المصائب نائبة الزهرا زینب کبری سلام الله علیها

صبر گلواژه ی نابی است که زینب دارد 

عشق عنوان کتابی است که زینب دارد 

شبنم صبح به رقص آمد و بر یاس نوشت 

اشک از جنس گلابی است که زینب دارد 

در زمین ظرفیت جلوه ی او پیدا نیست 

آسمان وسعت قابی است که زینب دارد 

اسکتوا گفتن لبهای ترک خورده بس است 

شام تسخیر خطابی است که زینب دارد 

وتر مدیون قنوتی است که در زنجیر است 

ستر مدیون حجابی است که زینب دارد 

سرفرازیم اگر وقت مکافات عمل 

همه از لطف حسابی است که زینب دارد 

وجد با شوق به پابوس قلم آمده است 

مثنوی از پی بیت الغزلم آمده است 

قبله میخواست که این قبله نما بشناسد 

مثنوی خواست که این عاطفه را بشناسد 

کیست این عاطفه ی دهر پرستار امام 

خلوت سینه ی او محرم اسرار امام 

کیست این معرفت لایتناهی ؟ زینب 

شاهباز حرم ستر الهی زینب 

تا به رگهای زمین خون زمان جاری بود 

این عقیله نفسش گرم فداکاری بود 

باورش سخت که در معرکه بی یاور شد 

یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد 

روی تل رفته بپرسید چه ها می بیند 

این سر کیست که از سینه جدا می بیند ؟ 

اول خونجگری بود که مادر را دید 

به سراشیبی گودال برادر را دید 

دشت هر گوشه معمای به هم ریخته داشت 

منظری شکل هجاهای به هم ریخته داشت 

دشت از اهل حرم موی پریشان میخواست 

وسط هلهله ها پاره گریبان میخواست 

زینبی ماند و سر بی سر و سامانی ها 

کودکان حرم و دست به دامانی ها 

زینب است و سر زلفی که رها در باد است 

خیمه در خیمه سکوتی که پر از فریاد است 

آتشی داشت از این غائله ها پا میشد 

بی برادر سفری داشت مهیا میشد 

بی برادر سفری داشت اسارت را دید 

آفتاب حرم الله جسارت را دید 

کوفه از دختر صدیقه حیا کرد ؟ نکرد 

شام با غربت این قافله تا کرد ؟ نکرد 

خیزران حرمت آن کام نگه داشت ؟ نداشت 

طفل شش ماهه بپرسید گنه داشت ؟ نداشت 

زین سفر ظهر عطش ظهر محن خاطره ماند 

ظهر هفتاد و دو بی غسل و کفن خاطره ماند 

باورش سخت که در معرکه بی یاور شد 

یک بغل غصه هم آغوش همین خواهر شد 

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة

غزل آقا ابالفضل العباس غیرت الله (ع)

 

سلام میکنم به تو به ساحتی که داشتی

به مشک تو به منصب سقایتی که داشتی

 

اگرچه میرسد تبار ماه زادگان به ماه

به آفتاب میرسد اصالتی که داشتی

 

شفیع نشأتین چیست ؟ و ذخر للحسین چیست ؟

دو دست تو، دو دست با کفایتی که داشتی

 

به زیر محشر جبین یسار داری و یمین

عقب نشانده کفر را قیامتی که داشتی

 

حدیثی از سبو بخوان و " إن قطعتموا " بخوان

گواه داده کعبه بر فصاحتی که داشتی

 

دلت اگر کباب شد به خاطر رباب شد

برای مشک آب شد خجالتی که داشتی

 

به سر رسید اگرچه تلخ قصه ی عطش ولی

به سر رسید تلخ تر حکایتی که داشتی

 

چه سروها که بعد ازین به هر بلد به هر زمین

شکسته میشوند پای قامتی که داشتی

رباعی حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

برگرد که فیض بر خلایق برسد

 بازا که رطب به کام عاشق برسد

 والعصر بخوان که سخت در خسرانیم

  والفجر بگو که صبح صادق برسد

غزل حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها

وحی تنها مانده و آیات کوثر سوخته

هیزمی تر سوخته پر سوخته در سوخته

چشم وا کن باغبان مزد رسالت را ببین

سربرآورد آتش و یاسی معطر سوخته

چادرش کافیست در اثبات مظلومیتش

نیمی از آن خاکی است و نیم دیگر سوخته

شرح درد آورتر کوچه به طبعم سوز داد

تا قلم برداشت شاعر دید دفتر سوخته

سربرآورد آتشِ آنروز در کرب و بلا

شد حریم و حرمت آل پیمبر سوخته

نوبتی مادر فدایی بود و چادر شعله ور

نوبتی دختر فدایی گشت و معجر سوخته

باز هم آتش ... ولی این بار در کنج تنور

خیره مانده دیده ی مادر به یک سرسوخته

×××

عاقبت دنیاست تسخیر خلیلی بت شکن

میشود هرآینه بتهای آزر سوخته

زمزمه امام زمان

دریافت سبک

زمزمه امام زمان

جمعه به جمعه - با اشک جاری از بصر

ندبه به ندبه - با رو سیاهیم هر سحر

لحظه به لحظه - میخونم از سوز جگر

أین المنتقم - أین الامام المنتظر

یه روز میبینید میگیره

أمّن یجیب فاطمه

یه روزی از همین روزا

میاد غریب فاطمه

{آه - غم مخور آخر- میرسه از راه - تکسوار صحرا بقیه الله }

کوچه به کوچه - نشونی از شما میخوام

شبای روضه - یه دل مبتلا میخوام

ای طبیب من - از نفست دوا میخوام

از دستای تو - برات کربلا میخوام

تو نافله هات اگه شد

اسم منم صدا بکن

هر جا زیارت که میری

اون جا برام دعا بکن

{ آه - شاید امشب رو - کربلا باشی - یا به پابوسِ قبر زهرا باشی }